جیمز سالیوانِ عزیزم، هیولای آبیه دوست داشتنی ام

همیشه دلم می خواست می توانستم مثل بوو درکنار تو و مایکل و در کارخانه ی هیولاها باشم. کارخانه ای که به راحتی می شد از درهای بسیارش به تمام دنیا سفر کرد! و فقط کافی بود در را باز کنی. دوست داشتم مثل بوو یک روز ناگهانی از درِ کمد اتاقم به شهرِ هیولاها بیایم. میدانی سالیوان، بین خودمان بماند من همیشه ی همیشه وقتی انیمیشن کارخانه ی هیولاها را تماشا می کنم و به آخرش می رسم که بوو مجبور می شود از تو خداحافظی کند و از پیشِ شما برود گریه ام می گیرد ولی یواشکی که هیچکس نفهمد اشک هایم را پاک می کنم چون دیگر بزرگ شده ام. من خیلی تو را دوست دارم چون با اینکه هیولا بودی دوست داشتی به جای آنکه بچه ها را بترسند و جیغ بکشند، بخندند. وقتی برای نجات دادنِ بوو از دستِ هیولاهای بدجنس انقدر تلاش می کردی و با همه ی ترسناک بودنت برای دیگر بچه ها، بوو را انقدر دوست داشتی و حتی برای خواباندنش با صدای هیولاگونه ات لالایی می خواندی دلم می خواست می توانستم به جای بوو باشم و برای همیشه کنارت زندگی کنم و وقتی از هیولاهایی که در دنیایم دارم، می ترسیدم در آغوشِ بزرگ و نرمالویَت پنهان شوم.

سالیوانِ من قول بده یک بار حتی در خواب مرا به شهرِ هیولاها و کارخانه ات ببری.

سالیوانِ مهربانم همیشه با بچه ها دوست باش و آن ها را بخندان.

دوست و دوستدار همیشگیه تو، فائزه کوچولو


دیروز که داشتم چالش یکی از بلاگرها رو می خواندم با خودم فکر می کردم کاش یکی من دعوت کنه! (آخه من تا بخصوص به چالشی دعوت نشم دوست ندارم بنویسم!) هیچی دیگه من از طرف nobody  دعوت شدم که خییییییلیم ازش مچکرم و همچنین از آقا گل که این چالش رو راه انداختن.

منم دعوت می کنم از محمد ، آرام ، بهنام ، مه سو ، شاسوسا ، بل و همه ی کسایی که این پست رو خوندن:)

فقط لازم میدونم بگم قبل از نوشتن به وبلاگ آقاگل مراجعه کنید و درمورد چالش بخونید. چون من اول به یه شخصی نوشتم که حضور خارجی داشت و انگاری نباید مخاطب وجودِ خارجی داشته باشه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عکس بازیگران کلیپ های اسلامی گلبن یاس بینهایت بهترین سهام برای خرید Dan دانلود فیلم ناهموار آموزش برنامه نویسی|سئو و طراحی سایت آوا فیلم