اولین چیزی که از آینده توی ذهن هرکسی ممکنه بیاد شاید شغل باشه! که تکلیفش هنوز برای من مشخص نیست و فقط میتونم بگم در آینده شاغل خواهم بود چون برای ادامه ی زندگی به عنوان یه فردِ مجرد و مستقل حتما لازمه.
یه خونه ی نقلی ترجیحا ویلایی(ینی آپارتمانی نباشه!) اگه نشد یه آپارتمانِ دو خوابه که اگه اون شغلِ آینده درآمدش خوب بود میخرم و اگه نه رهن یا اجاره میکنم. یه خودرو که اونم به درآمدِ همون شغل بستگی داره. یکی از اون دوتا اتاق رو از کف تا سقف قفسه بندی میکنم و پر میکنم از کتابایی که دوستشون دارم. یه صندلی راک هم توی این اتاقی که کتابخونم میشه میذارم.
آدمایی که باهاشون در ارتباطم محدود میشه به خانواده ی مادریم و چند تا دوست و با خانواده پدری هم هیچ ارتباطی ندارم. دو تا فرزند معنوی هم دارم که بعضی وقتا باهم گردش میریم و خوش میگذرونیم. اگه شرایط زندگیم کاملا مساعد باشه یه دختر کوچولو رو به فرزندی میپذیرم:) گاهیم میرم به خانوادم و مامانبزرگم(مامانِ مامانم) سر میزنم.
کتاب خوندن و تمرین ویولن و نقاشی و رسیدگی به باغچه ی کوچیکم که دوتا درختِ انار و گیلاس(حالا نمیدونم انار و گیلاس واسه یه منطقه آب و هواییَن و باهم یه جا درمیان یا نه؟!) داره و پره از بوته های رز و تماشای فیلم و دیدنِ ستاره ها و آسمان شب با تلسکوپ و کلاس شطرنج و کارای نرم افزاری و سخت افزاری و باشگاه و . تفریحاتم میتونه باشه.
گاهیَم مثلِ گذشته ها با ماهی تماس میگیرم. بعدِ کلی چرت و پرت گفتنمون و وقتِ خداحافظی بهش میگم: ویس ضبط نکرده باشیاااا! اونم از خنده ریسه میره و میگه: اصلاااا و میفهمم بازم تمام صحبتامونو ضبط کرده تا به قولِ خودش مواقعی که حالش خوب نیست گوششون بده و روحیش شاد بشه! میگم: واسه منم بفرست مستفیض بشم:|
یه زندگی آروم به دور از آدمایی که باعث میشن از زندگی بیزار بشم و احتمالا یه اکیپ با دوستانم داشته باشیم که عاشق سفر و طبیعت گردی و رفتن به جاهای بکر باشن و تعطیلاتمونو باهم بگذرونیم.
*مرسی از لبخند و آقاااااااااا بابت دعوتِ من:)
درباره این سایت