سکانس۱:
من: توپمو بده.
تو: نمیدم، واسه خودمه!
من: نخیر، این واسه منه، فقط چسبای روشو کندی.
تو: نخیر، این واسه منه، تو واسه خودتو گم کردی.
من(گریه): مامان، مامان. نگاش کن اذیتم میکنه.
سکانس۲:
من: دیدی، بلاخره گرفتمش.واسه خودم بود؛ دیدی؟
* فک نکنم توپ توی خاطرات بچگی هیچکس به اندازه من و تو نقش نداشته باشه:)
**اصلا یادت میاد بچگیامونو؟؟؟
درباره این سایت