نمیدونم کدومتون تجربه ی اینو دارید که برای کسی تولد بگیرید و خودش نباشه ینی باشه ها ولی کنار شما نباشه. نمیدونم تجربه ی اینو دارید که بی نهایت برای تولدِ کسی خوشحال باشید ولی حتی روحشم خبر نداشته باشه شما میدونید که تولدشه. نمیدونم میدونید چقدر این حس و حال درد داره یا نه. ولی اینطوری نباشید هیچوقت!
هیچوقت بی منطق کسیو انقدر دوست نداشته باشید که اگه یه روزی به هر علتی ازش فاصله گرفتید زندگیتون پوچ بشه. هیچوقت هیچکسو مرکز تمام زندگیتون قرار ندید که اگه نبود زندگیتون از هم بپاشه.
این جوابم برای تو بود! همه ی حرفم همینه توی جواب به پستای خصوصیت که رمزشو واسم فرستادی.


نمیدونم چرا ولی من دوسِت داشتم بی منطق، بی علت، بی نهایت! انقدری که تو رو دوس داشتم هیچکسو تا حالا توی زندگیم دوس نداشتم حتی خودمو. مقصر منم که نتونستم افسار دلمو به دستم بگیرم و نذارم توی احساسی که هیچ سرانجامی نداره انقدر پیشروی کنه و تاوانشم دادم. ببخش که این روزا دیگه زیاد تو خاطرم نیستی چون هروقتی بهت فکر میکنم از خودم بدم میاد! از خودم بیزار میشم که چرا این حجم از احساسمو هدر دادم برای کسی که.
حالا توی نگاه من تو فقط یه آدمی هستی که حتی مسئولیت اشتباهاتشو گردن نمیگیره. یه آدم ترسو و بزدل. یکی که همش پشتِ پدرش و اعتبارِ اون قایم شده. آره تو فقط پسرحاجی بودی نه خودت! تو خودت تنها اصلا معنی نداشتی. تمام ارزش و اعتبارت بابایی بودش که مثل کوه همیشه پشتت بوده.
بگذریم از این حرفا! بیست و ششمین تولدت مبارک پسر حاجی.

نمیدونم قبلا گفتم یا نه! ولی خدا جوابِ منو زود میده. چند وقت قبل یه صبح که تنها بودم دلم یه عالمه گرفته بود. گفتم خدایا چی میشد یکی میومد سراغمو می گرفت از اون همه آدمی که یه روزی کنارم بودن. همون روز ظهر اون دوستم که چند تا پستِ قبلی درموردش گفتم که یهویی وبلاگمو بعدِ دوسال پیدا کرد اومد سراغم.
چند روزه روزی چندبار میرم سایت تلگرام برای دیلیت اکانت و بعدشم میخواستم اینستارو دی اکتیو کنم و بعدشم بیام سراغ اینجا ولی همش توی سایت ارور میداد! میخواستم گم و گور بشم که الکی به این فکر دلِ خودمو خوش کنم که من از دسترس خارجم ورگرنه کلی آدم احوالمو میپرسیدن! کلا توی کانتکت لیست من تا دوماه قبلی فقط یه نفر بود که از ماه قبل اون دوستمم که گفتم اضافه شد و شدن دو نفر! اون دوستم که معمولا نیست فقط وقتی کار ضروری پیش بیاد میاد میگه و میره و میموند این یکی!
آخرین بار، قبل از دیشب، دوسه روز پیش  سر زده بودم به تلگرام. دیروز عصر داشتم پیش خودم می گفتم کاش میشد با یکی حرف بزنم و خودش سرِ صحبتو بازکنه! توی همین فکر بودم و خوابم رفت. خواب دیدم دوستم دوتا پیام داده و . دیشب بی هدف سر زدم تلگرام دیدم بعله! همونی شد که توی خواب دیدم. دیگه هیچی خودش سرِ صحبت رو باز کرد منم گفتم و گفتم و گفتم! چرت و پرت! بی هدف! ولی خوب بود. شاید اگه میخواستم حرف بزنم به اندازه ی یه دنیا حرف توی دلم و ذهنم تلنبار شده بود ولی دوس نداشتم پرگویی کنم. شاید یک هزارم حرفامو گفتم و انگاری اصن هیچی نگفتم ولی همینش خوب بود که یکی پیدا شد حالمو بپرسه و گوش بشه واسه شنیدنم. یکی پیدا شد که نذاشت دوستی هم مث خیلی از کلمه ها واسم بی معنی بشه. با همین احوال پرسیای ساده نشون داد دوستی حد و مرز و فاصله نمیشناسه. گفت من بهترین دوستشم! نمیدونم کیا اطرافشن و چطور آدمایی هستن که من بهترینشون باشم ولی اولین کسی بود که اینو گفت .اما من نگفتم تنها دوستمه! آره واقعا. اون دوستی که توی ذهن من هست رو فقط خودش تونست معنا باشه.

تنها دوستم خیلی خیلی مواظب خودت باش. دنیا به وجودت شدیدا نیاز داره:)

ببخشید برای جواب ندادنِ کامنتای پستِ قبل. هیچ وقت دوس ندارم و اینطوری نیستم که یه پیغام یا کامنتی رو بخونم و ببینم و جواب ندم. همیشه وقتی میبینم جواب میدم اما این بار.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی وب سایت ارزون قیمت لحظه اي توقف... رزرو هتل شنایا Kathy آقای مبلمان قالب وردپرس امیرکبیر دانلود سریال The Witcher با زیرنویس فارسی